زلزله آمد!ولی ازسوی ما احسان کم است

روز سختیهاهمیشه یار و پشتیبان کم است

یک هزار آوره ،صد چادر ،برای چند نفر

بهر حل این تناسب علم هر انسان کم است

دولتی ها ،غیرتی ها زود بشتابید زود

درد گر براستخوان زدفرصت درمان کم است

بی غذایی بی پناهی ،در دل سرما اسیر

بارها گفتیم امکانات این استان کم است

آی ثروتمند های بی تفاوت،باد نفرین بر شما

مال تان گر نیست گردد باز این تاوان کم است

کاخ ها برپا ،ولی از فقر ریزد کوخ ها

حال می فهمم که دراین جامعه ایمان کم است

کودکم پرسد،چرا چادر ،چرا طوفان ،ولی

خانه ها محکم بُوَد درشهر هم طوفان کم است

گویمش آری پسر این ست رسم روزگار

هرکجا بازی نشسته مرغ خوش الحان کم است

مُرد همّت،مُرد غیرت،مُرد مردی ای(ضیا)

پس بگو در سرزمین ما چرا باران کم است


اشعار ضیاءالدین زین الدینی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نکات تخصصی حقوقی دنیای خبر مشاوره جوان پایگاه اطلاع رسانی حسام سعیدی آموزش